- گرو گرفتن
- گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
معنی گرو گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گرو گرفتن
- چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
کنایه از محاصره کردن
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
گرفته شدن راه گلو گیر کردن چیز در گلو، دچار رنج و الم و غصه شدن، گرفتن و فشار دادن گلوی انسان یا جانوری را، دچار رنج والم کردن
بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن
مشتعل شدن شعله کشیدن، از شدت حرارت بجان آمدن و بی تاب شدن: وای، گر گرفتم
دوختن
شعله ور شدن، مشتعل شدن، اشتعال
فرا گرفتن: (ردن ردنا پراگرفت) (منتهی الاب)
وام دادن، عاریه دادن، قرض کردن
بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
برداشتن، احاطه کردن
تنبک زدن
حمایت کردن، گوشه گرفتن، سر حد داری کردن، طرف بستن از چیزی
تصرف و احاطه کردن
قرض کردن
کرایه کردن: (بصواب آن نزدیکتر که مزدور چند حاضر م آرم و ستور بسیار کرا گیرم. ) (کلیله. مصحح مینوی)
سد کردن راه کسی مانع عبور وی شدن
گاز زدن: تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای. (هفت پیکر)
اقرار کردن مقر آمدن، بعهده گرفتن پذیرفتن: خدا چنانکه داناست برآنکه من آنرا گردن گرفته ام
عیب گرفتن خرده گرفتن: بروی بهانه می جستند که از زبان وی چیزی بهانه گیرند و بروی گرفت گیرند که بدان سبب او را ملزم گردانند. کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را نهان کشیده چو منصور را بدار عبث. (محمد قلی سلیم)
پاک شده از گرد و غبار، پوشیده از گرد و غبار: مویهاشان از هم برکرده و رویها گرد گرفته. محاصره شده